توسط نشر ۲۷ بعثت؛
دومین کتاب همسرانه
قائم: به گزارش قائم، کتاب مثل هاجر نوشته مونس عبدی زاده، شامل خاطرات فاطمه سادات علیزاده ثابتی همسر شهیدان رضا و مهران عزیزانی توسط نشر ۲۷ منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش قائم به نقل از مهر، کتاب «مثل هاجر» نوشته مونس عبدی زاده، شامل خاطرات فاطمه سادات علیزاده ثابتی همسر شهیدان رضا و مهران عزیزانی اخیرا توسط نشر ۲۷ منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب دومین عنوان از مجموعه «همسرانه» است که این ناشر از خاطرات و زندگینامه همسران شهدا منتشر می کند. شهید رضا عزیزانی متولد ۹ شهریور ۱۳۴۲ در انزلی بود که در روز ۶ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید. برادرش حاج مهران (اسماعیل) عزیزانی هم از سرداران و جانبازان دوران دفاع مقدس بود که سال ۱۳۹۸ در درگیری های سوریه به اسارت اعضای گروهک احرارالشام درآمده و سپس به شهادت رسید. پیکر این شهید هنوز به ایران بازنگشته و دوستان و همرزمانش برای وی مزار یادبودی در نظر گرفتند.
«مثل هاجر» کتاب خاطرات فاطمه سادات علیزاده ثابتی همسر این شهیدان است.
عناوین فصول و خاطرات کتاب پیش رو بدین سان اند:
«بوسه بر دست اهل بیت»، «عمه شهیدم»، «شعله انقلاب»، «پرستوی طلایی»، «سه شنبه های انتظار»، «وعده شبانه»، «بعد از دو هفته»، «یادگاری او»، «جای خالی تو»، «آغاز زندگی با عمو»، «ای کاش آن حرف را نزده بودم!»، «زینت بابا»، «بابا رضا»، «خانه پربرکت»، «آیه هجرت»، «مدافع حرم»، «زیارت دوباره»، «پیک شهادت»، «زندگی در سایه بی بی جان»، «شهرک سیدشفیع»، «مهمان ابراهیم»، «فرمانده و سرباز»، «فاطمیه در غربت»، «معامله با بی بی»، «عروج فرمانده»، «انتظار ابورضا»، «مثل بی بی...»، «مزه دل مضطر»، «من المومنین رجال صدقوا...» و «مثل هاجر».
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
خردادماه به نیمه رسیده بود. همراه آقا مهران به رسم همیشه، به دیدن یکی از خانواده های سوری رفتیم. او آب و نان و یک شانه تخم مرغ برای آنها تهیه کرده بود. در مسیر، از پسربچه خانواده ای اظهار داشت که با زبان روزه در تابستان پابه پای او کار می کرد. تا این که پسربچه، ناغافل روی تپه ناهمواری رفت و بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. با شنیدن این خاطره، غم دنیا بر دلم نشست. پس از چند دقیقه، به خانه آنها رسیدیم. هنگامی که به دیدن خانواده ها می رفتیم، حسابی آقامهران را تحویل می گرفتند. سر و روی او را بوسه باران می کردند. با زبان فارسی دست وپاشکسته از ما تشکر می کردند. دستشان را روی چشمانشان می گذاشتند. تکرار می کردند: «علی راسی. علی راسی.»
هنوز ننشسته بودیم که صاحب خانه با یک سینی چای به ما خوشامد گفت. رنگ و روی چایشان با چای ما، زمین تا آسمان فرق می کرد. ما ایرانیان وقتی می خواهیم چای آماده نماییم، اجازه می دهیم آب کتری خوب به جوش بیاید و سپس چای را دم می کنیم؛ اما سوری ها این اجازه را به آب کتری نمی دادند. بمحض این که آب قُل می خورد، چای را در کتری می ریختند و با استکان های کوچک پذیرایی می کردند. وقتی یک قُلپ از چای را خوردم، شیرینی بیش از اندازه آن، دلم را زد؛ اما چای را به خاطر طعم خوشش تا جرعه آخر نوشیدم.
خانواده سوری به زبان عربی با آقا مهران صحبت می کردند. من فقط به گفتگوی آنها گوش می دادم. در بین اعضای خانواده، زنی گوشه خانه کز کرده بود. آقا مهران به من اظهار داشت: «اون مادر همون پسربچه س که قضیه شهادتش رو برات تعریف کردم.»
به چهره صبور و آرام زن نگاه کردم. نمی توانستم یک لحظه چشم از چهره مظلوم و دوست داشتنی او بردارم. با خودم فکر کردم چقدر ما با آنها تفاوت داریم. اگر ما عزیزی از دست بدهیم، تا چند هفته یا چند ماه بی قراری می کنیم؛ اما خانواده های سوری با دیدن پیکر شهیدشان، خدا رحمت کندی می گویند و تمام.
این کتاب با ۲۴۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۷۵ هزار تومان انتشار یافته است.
منبع: qawem.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب