قائم فرهنگ مهدویت
قائم : فرهنگ مهدویت
ادبیات جهان؛

گزارشی از نظر منتقدان درباره ی آخرین کتاب چاپ شده مارکز

گزارشی از نظر منتقدان درباره ی آخرین کتاب چاپ شده مارکز

قائم: از تا آگوست باید به عنوان رمانی بازکشف شده یاد کرد که مارکز استاد کلمبیایی در حالی آنرا نوشت که حافظه اش آغاز به نقصان کرده بود.



به گزارش قائم به نقل از مهر، در صورتیکه آخرین رمان گابریل گارسیا مارکز، ۱۰ سال بعد از مرگش بنا به تصمیم پسرانش و خلاف میل این نویسنده پخش شده، منتقدان صاحب نظر امتیازهایی از B تا ِD به این رمان داده اند.
پس از مروری بر نقد نویسنده نیویورک تایمز، گلچنینی از دیگر نقدهایی که بر این کتاب نوشته شده، در ادامه می آید.
مایکل گرینبرگ منتقد نیویورک تایمز در نقد خود نوشت: «تا آگوست» احیانا آخرین کتابی است که از گابریل گارسیا مارکز برنده جایزه نوبل منتشر می شود. تصور خداحافظی با نویسنده «صد سال تنهایی» (۱۹۶۷) که درهای ادبیات آمریکای لاتین را با قدرتی هم پای «دکامرون» بوکاچیو در قرن چهاردهم باز کرد، دشوار است.
درباره «تا آگوست» با ترجمه ای زیرکانه توسط آن مک لین، باید گفت داستانی میکروسکوپی است که محتوای آن برای اینکه بتوان آنرا یک رمان نامید، کافی نیست و خواندن آن ممکنست سبب بروز ناامیدی در کسانی شود که با آثار گارسیا مارکز آشنا هستند.
ناامیدی اجتناب ناپذیر خوانندگان از «تا آگوست» ممکنست تا حدودی متوجه دو پسر و مدیران ادبی گارسیا مارکز باشد که اجازه انتشار این رمان را داده اند و این کار را با وجود آن انجام دادند که پدرشان خواست خودرا به وضوح به آنها گفته بود. مارکز به آنها اظهار داشته بود: «این کتاب فایده ای ندارد. باید نابود شود.» او پنجمین و آخرین پیش نویس خودرا اواخر سال ۲۰۰۴، زمانی که ۷۷ سال داشت، به انتها رساند و این زمانی بود که حافظه اش روند بی رحمانه زوال را آغاز نموده بود.
ممکن است افول وی در آن زمان برای اطرافیانش آشکار نبوده باشد، اما بنظر می رسد آن قدر جدی بود که او را از ماندن در دنیای خیالی که نوشتن داستان نیاز دارد، باز دارد. در کتاب خاطرات او «زندگی برای گفتن قصه» (۲۰۰۲) آمده است: «زندگی آن چیزی نیست که انسان زندگی می کند، بلکه آن چیزی است که به یاد می آورد». وی به پسرانش اظهار داشته بود: «حافظه منبع و ابزار من است. بدون آن، هیچ چیز وجود ندارد.»
اکنون ۱۰ سال بعد از درگذشت این نویسنده، بنظر می رسد بازماندگان او ارزش این داستان را بیش از آن چه هست، ارزیابی کرده اند و احیانا به سبب تحسین عاطفی پدرشان چنین ارزیابی ای انجام داده اند. در مقدمه ای کوتاه، آنها شک و تردیدی ایجاد می کنند و «تا آگوست» را «ثمره آخرین کوشش برای ادامه آفرینش برخلاف همه شانس ها» می خوانند. آنها تصدیق می کنند که این کتاب «به اندازه بزرگ ترین کتاب های وی صیقل خورده نیست»، اما خیانت خودرا با این توضیح توجیه می کنند که از دست رفتن حافظه او که سبب شد نتواند کتاب را به انتها برساند، او را از درک خوب بودن کتاب هم باز داشت. بنظر می رسد هیچ یک از ویراستاران یا ناشران قدیمی او هم به پوچ بودن نسخه خطی بازمانده فکر نکردند.
چیزی که بیش از همه متاثرکننده است این است که داستان تمام خاصیت های گارسیا مارکز را دارد و باوجود کاستی هایش، نوشته بی شک متعلق به اوست. این داستان درباره ی آنا ماگدالنا باخ است که زندگی وفادارنه ای با شوهرش دارد و هر سال به جزیره کاراییب که مادرش آن جا دفن شده می رود تا یک دسته گل گلایول تازه روی قبر مادرش بگذارد، علف های هرزی را که در اطراف سنگ مزار او رشد کرده اند پاک کند و مادرش را در جریان آخرین اخبار خانواده بگذارد.
جالب تر، احساسات غیرقابل پیش بینی ای است که آنا را وقتی نزد خانواده اش برمی گردد دربرمی گیرد و در طوفانی از حسادت متقاعد می شود که در غیابش به او خیانت شده است. متأسفانه شوهر او شخصیتی پرداخت نشده است و مارکز نمی تواند بیش از اشاره به این احساسات متناقض کاری انجام دهد.
صحنه های ضعیف بین آنا و همسرش در «تا آگوست»، خواننده را نسبت به کیفیت توهم آمیز رمان آخرش «دلبرکان غمگین من» و حتی بیش از آن برای «عشق در زمان وبا» (۱۹۸۵) گرفتار نوستالژی می سازد؛ برای اینکه پیوند این زوج واقعا چنین حسی برنمی انگیزاند و بعد از بحث و جدل در مورد یک تکه صابون، اختلافی که مملو از کینه توزی و هزاران لجبازی بی اهمیت زناشویی است، مطرح می شود.
اگر بر این باور باشید که نویسنده می توانست با از بین بردن پیش نویس های «تا آگوست» در زمانی که فرصت این کار را داشت، خودش دست به این کار بزند، باید به بیماری او ارجاع داد. او سخت کوشانه چهره عمومی خودرا شکل می داد و در صورتیکه بیشتر آثار مکتوب زندگی خصوصی اش «و حتی» بگفته جرالد مارتین، زندگی نامه نویس وی، نامه هایی که در دوران نامزدی برای همسر آینده اش مرسدس بارچا در ۶۵۰ صفحه نوشته بود را چند هفته بعد از ازدواج و از ترس اینکه ممکنست کسی به آنها نائل شود، سوزاند، آن هم در زمانی که هنوز چهره شناخته شده ای نبود، شاید بتوان گفت او فراموش کرده بود از شر پیش نویس های «تا آگوست» خلاص شود.
خواندن «تا آگوست» کمی شبیه تماشای یک هنرمند است که از دوران اوج خود گذشته و تنها ظرافت های غیرقابل نابودی اش را در چند حرکت نشان می دهد؛ آن هم در صورتیکه نه می تواند آنرا توسعه دهد و نه حفظ کند. این امر به شدت در نیمه دوم رمان احساس می شود و زمانی که تسلط نویسنده بر موضوع از بین می رود، داستان به نتیجه ای هولناک می رسد و او اشعار و تصاویر را تکرار می کند و تولید مطالب جدید از درک او خارج می شود.
آثار گارسیا مارکز از انبوهی از مقلدان که رالیسم جادویی را به عنوان روشی سبک شناسانه بجای ابزاری برای رسیدن به واقعیتی واضح تر اشتباه درک کرده اند؛ جان سالم به در برده است. خیلی از چیزهایی که در رمان های وی «جادویی» تصور می شود، زندگی را منعکس می کند و الان بازماندگان او خواری گارسیا مارکز را که از خودش تقلید می کند، در معرض دید جهانیان قرار داده اند. خوشبختانه، هوش و استفاده استثنایی او از زبان سبب شده که بهترین آثار او همچنان در اوج باقی بماند. ارزش «تا آگوست» در نهایت ممکنست این باشد که به خوانندگان این فرصت را بدهد تا بار دیگر برای درگذشت نویسنده ای محبوب سوگواری کنند.
گزیده ای از نقدهای دیگر:
نادال سوآو منتقد ال پایس نوشته است: نسخه ای که او برای خانواده اش باقی گذاشته، بااینکه تمام شده است، اما اثری نیمه صیقل یافته است که این امر در هر صفحه اش دیده می شود. در حقیقت نسخه نهایی نویسنده نیست، اما تمام شده است. در بدو امر (راستش را بخواهید) خیلی بهتر از چیزی است که می ترسیدم باشد و فضیلت هایی دارد که چه کسی می تواند دوستش نداشته باشد؟ لذت بردن از دیدار مجدد نویسنده ای که از دیدنش خوشحال می شویم... در هر حال هرچند اصلاً بهترین رمانی نیست که در این ماه یا امسال منتشر می شود، اما بدترین هم نیست، بدیهی است. چیز دیگری است، اما برای من خوب است.
منتقد اکونومیست نوشته است: صدای استاد به یقین در «تا آگوست» شنیده می شود. مارکز در این کتاب بار دیگر مشارکت ها و اجبارهای پیچیده عشق و زندگی را که موضوع مورد علاقه اش است، ترسیم می کند و با نثر دقیق و واضح خود که به زیبایی به انگلیسی ترجمه شده، دنیای جدیدی خلق می کند؛ فضایی که تعداد کمی از نویسندگان دیگر می توانند به آن برسند. اما در این کتاب او به حدی که ممکن بود در دوران اوج خود داشته باشد، دست نمی یابد. طرفداران سرسخت او از این ترانه بعد از مرگ خوشحال خواهند شد و شاید دلتنگی جزیی در فرصت طلبی تجاری برای انتشار آن باقی بماند.
کریس پاور منتقد فایننشال تایمز می نویسد: «تا آگوست» لذت های لحظه ای را ارائه می کند، اما آشکارا ناتمام است، و جملات خاصی هست که به خواننده کمک می نماید بفهمد چرا او می خواست این کتاب نابود شود.
لوسی هیوز هالت منتقد گاردین نوشته است: هیچ کس، به جز تبلیغات چی هایی که کارشان این است، وانمود نمی کند که این یک شاهکار است که فراموش شده و الان باردیگر به دست آمده است... با اینحال سبک روایت جالب است و رمان بیشتر شبیه به پرداختن به فیلم است: مشاهده فراوان، اندک توجه به مسایل درونی... خطاهای کوچکی هم در ادامه داستان وجود دارد. ساختار نامناسب است و با اهمیت تر از آن، نثر اغلب به طرز وحشتناکی پیش پا افتاده است و نحو آن نادقیق.... با همه این ها این کتاب کوچک مانند یک سوغاتی رنگ و رو رفته است، زیبا، اما به سبب ارتباطش با دنیای خیالی افسانه ای که گارسیا مارکز در دوران اوج خود ساخته است، باارزش.
سارا پری منتقد تلگراف نوشته است: خواننده فداکار بدنبال گابوی مورد علاقه خود خواهد رفت. او غایب نیست.... دغدغه اصلی رمان عشق است، موضوعی که مارکز همیشه به آن توجهی سخت کوشانه و سرگرم کننده دارد. رمان درباره ی معاملات لایتناهی و تغییرپذیر زندگی است که می تواند در چند لحظه بین شفقت، میل و ترس حرکت نماید.... با این وجود، تأثیر ماندگار احساس عمیق است، با دقت مشاهده شده و به زیبایی منتقل شده است.
میراندا فرانس از ضمیمه ادبی تایمز می نویسد: این خواننده را در زمره افراد ناراضی بشمارید. «تا آگوست» یک افسانه مارکزی قابل تشخیص می باشد که تا حد زیادی کم رنگ شده است. درخشش هایی از جذابیت برند نویسنده وجود دارد: گل ها، مردان کاراییبی با لباس های کتانی، بوی یاس. تعدادی از ترفندهای قدیمی و هنرهای او وجود دارند، اما تمام ظرافت ها از بین رفته است. دایره لغات نویسنده که زمانی غنی بود، به طرز محسوسی کم شده است... و چیزی ناخوشایند در مورد حقارت در قلب این رمان جای دارد.
مانوئل روگ-فرانزیا منتقد واشنگتن پست نوشته است: در هم ریختن فصل های متفاوت، یکی از اشکالات اساسی «تا آگوست» است... و فقط گه گاه یادآور استاد صاحب سبک است... با اینحال داستان انتشار کتاب جالب تر از خود کتاب است.
«تا آگوست» نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه آن مک لین انتشار یافته است. روی جلد این رمان یک عکس سیاه و سفید از یک مجسمه با چشمان بسته و تکیه داده به دیوار است که عنوان و نام نویسنده به رنگ سفید روی جلد نوشته شده است.

1403/01/09
16:37:50
5.0 / 5
329
تگهای خبر: بازی , بیماری , تبلیغات , دین
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۳