قائم فرهنگ مهدویت
قائم : فرهنگ مهدویت
گفتگو با دكتر سعید حسام پور نویسنده كتاب كارنامه خیام پژوهی

اگر خیام نبود، ما بعدی از ابعاد اندیشه ایرانی را کم داشتیم

اگر خیام نبود، ما بعدی از ابعاد اندیشه ایرانی را کم داشتیم

قائم: اگر فردوسی هویت ملی ایرانی را زنده می کند و کمک می نماید به حفظ فرهنگ و هویت این مرزوبوم، خیام اندیشیدن و پرسشگری را که یکی دیگر از وجوه اندیشه ایرانی است را برجسته می کند.



گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: دکتر سعید حسام پور، استاد دانشگاه شیراز و رییس مرکز حافظ شناسی است. او به همراه دکتر کاووس حسن لی روی پژوهش های مربوط به خیام از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۸۰ کارکرده، تمام آثاری که در عرصه خیام و خیام پژوهی بوده اعم مقاله و کتاب را بررسی نموده و از نظر مضمونی و محتوایی ارزیابی نموده و کلیدواژه هایی در رابطه با خیام و اندیشه او را استخراج کرده است. نتیجه این کار مشترک کتابی است با عنوان کارنامه خیام پژوهی که نشر علم منتشر نموده است. او امیدوار است کتاب دوم که جنبه موضوعی دارد ودر حوزه شعر خیام، زندگی خیام، شخصیت خیام و اندیشه خیام نوشته شده است به زودی منتشر شود.

در حوزه ادبیات و عرفان بزرگان زیادی از خراسان برخاسته اند، فردوسی و خیام و عطار را داریم و بسیاری ادیب و شاعر و عارف؛ تأثیر این اقلیم در به عرصه رسیدن شخصیت های این چنینی همچون خیام را چقدر می بینید؟
اقلیم و به خصوص اقلیم فرهنگی نقش مهمی دارد، اگر بخواهم در شعر فارسی در فرهنگ ایران چند تا اقلیم را که خیلی مؤثر بودند در بالندگی و ارتقای فرهنگ و ادب فارسی معرفی نماییم، حتما یکی از آنها خراسان است و حتما یکی فارس و دیگری آذربایجان. به هر حال آنها قطب های ادبی و فرهنگی ایرانِ محسوب می شوند و نمی شود از ادبیات صحبت نماییم و از این قطب های بزرگ و معتبر حرف نزنیم. طبیعی است که در آغازش حتما خراسان هست، به علت این که بسترهایی که آنجا بود و در شروع سده های اولیه ایران پا گرفتن حکومت های اولیه ایرانی آن طرف بوده، خراسان نقش بسیار مؤثری دارد. حکومت ها و در عین حال اقلیم و فضا و محیط آنجا. مجموعه این عوامل دست به هم می دهند و موجب پدید آمدن عرفا و شعرای بسیار زیاد در این خط فرهنگی شده اند.
ممکن است یک نفر به خیام فقط از جنبه ریاضی و دانش نگاه بکند، یک نفر به خیام از جنبه نجوم و ستاره شناسی نگاه بکند وتقویم جلالی، یک نفر به خیام فقط از جهت ادبی نگاه بکند و آثار و رباعیاتش. در مجموع چرا خیام در فرهنگ ما اهمیت دارد؟
از نظر بنیادی پرسش مهمی است در این عرصه، یکی ازدلایل مهمی که خیام متفاوت می باشد، این است که شیوه اندیشه خیام، شیوه بسیار خیلی خوب و جالب توجهی هست. به جهت اینکه ما اگر از یکسو حافظ را داریم، از یک سو ابوسعیدابوالخیر را داریم و افراد دیگر را، اگر بُعد فلسفیدن را بخواهیم در ادبیات ایران جستجو نماییم، این فلسفیدن و پرسشگری را در اندیشه خیام می توانیم پیدا بکنیم. اندیشه ایرانی اندیشه متعادلی بوده، جایی نبوده که بطورمثال یک طرفه فقط به طرف مباحث صرف دینی برود، یا فقط علمی حرکت بکند. همیشه یک تعادلی بین این دوتا وجود داشته است. اگر ما می بینیم که خیام خیلی خیلی خوب در این فرهنگ جا می گیرد و حضور و بروزش را برجسته می بینیم، به این علت است که اگر نبود ما چیزی کم داشتیم. بُعدی از ابعاد اندیشه ایرانی را کم داشتیم. درحقیقت ما فرهنگ منشوری چند وجهی و بسیار رنگارنگی داریم که هر وجه رنگ مخصوص به خودش را دارند و هر کدام به صورتی همدیگر راکامل می کنند. یعنی اگر فردوسی هویت ملی ایرانی را زنده می کند و کمک می نماید به حفظ فرهنگ و هویت این مرزوبوم، خیام اندیشیدن و پرسشگری را که یکی دیگر از وجوه اندیشه ایرانی است را برجسته می کند و این خاصیت خیلی کمک کرده به ارتقا بیشتر و ابعاد متنوع اندیشه ایرانی.
ما در مورد خیام قصه های بسیاری می شنویم، از ماجرای ارتباط خیام و حسن صباح و فرقه اسماعیلیه و خواجه نظام الملک بگیرید تا نسبت دادن رباعی های بسیاری که به تقریب خوبی تعداد زیادی از آنها سروده خیام نیست. از کجا می توانیم بفهمیم که کدام یکی از این داستان ها پذیرفتنی است و قابل قبول؟ به استناد چه پژوهشی، به استناد کدام کار تحقیقی که در اختیار عموم هم باشد می توان تشخیص داد که چه داستان هایی در مورد خیام واقعی است و چه داستان هایی نیست؟ چون همیشه در موردهرکدام از بزرگان مان یک ابری از افسانه دورشان داریم.
این پرسش بسیار سختی است و به ویژه درباره ی خیام سخت تر، متأسفانه یکی از وجوهی که در فرهنگ عمومی ما می شود درباره ی اش و درباره ی عللش گفتگو نمود، این است که خیلی وقت ها سنت کتبی ما نبوده که هرچیزی مکتوب بشود و مستند بشود. در فرهنگ های دیگر می بینیم که این هست، ولی ما به اندازه آنها مقید نبودیم که همیشه همه چیز را مستند نماییم. مسئله این است که درباره ی خیام ابر یا مهی که شما گفتید، یا ابهامی که هست خیلی خیلی بیشتراست و خیلی خیلی مشکل ساز. به علت تنوعی که پیرامون شخصیت خیام و تضاد و شگفتی ای که درباره ی شخصیتش وجود دارد. میدانیم هرچه که ما شخصیت های بزرگ تری داریم، به همان اندازه ابهام وداستان درباره ی شأن بیشتراست. شاید غیر از آن تضادی که ممکنست افراد بین آثار فلسفی خیام و رباعیات شبه دلیل آن پرسشگری و ریاضیات و نجوم و همه ابعاد چندگانه دانش او ببینند، وجود اسامی مشابهی است که در فرهنگ ایرانیان بوده. استاد محیط طباطبایی، تعدادی از آنها را بر می شمارد و در آثار گوناگون و پیوسته تلاش می کند که وجود خیام های مختلف را به اثبات برساند.
می توانم بگویم از دیگر عواملی که موجب به وجود آمدن این داستان ها شده، این است که وقتی فیتزجرالد ترجمه رباعیات خیام را منتشر کرد، یکباره شور عظیم و عجیبی درباره ی پرداختن به خیام و اندیشه خیام در ایرانیان پدید آمد. یک عده ای اهتمام می کردند سوءاستفاده کنند، نسخه رباعی هایی اصلاً از خیام نبود به او نسبت می دادند تا پولی به جیب بزنند. هرکسی چیزی می سرود. که خیلی هم ممکن بود ربطی به اندیشه خیام نداشته باشد مطرح نمودند و گفتند اینها از خیام است، به جهت اینکه خودرا مبرا کنند از این که کسی به آنها اعتراضی بکند. به گونه ای که ما یک مجموعه رباعیات داریم به نام طربخانه که در آن هزار و خرده ای رباعی به خیام نسبت داده شده، در حالیکه ما درهمان پژوهشی که منتشر کردیم آمدیم و نظر صاحبنظرانی را که اهتمام کردن با روش های علمی رباعیات خیام را به روایت اصیل خیام استخراج کنند، منتشر کردیم. جالب است بین هزار و خرده ای رباعی رسیدیم به سی و چندتا رباعی! که مطمئنیم مال خیام است.
این تفاوت خیلی زیاد است!
بله، اصلاً بگوییم صد و خرده ای؛ ولی بازهم یعنی یک دهم. ولی اگر بخواهیم مؤلفه های اندیشه خیام را دربیاوریم باید برویم سراغ همان سی و چند رباعی اصلی.
این افسانه سازی اصلاًبرای چیست؟
به نظر من بسیاری از این افسانه ها درباره ی این که خیام و حسن صباح و خواجه نظام باهم همکلاسی بودند و سه یار دبستانی بودند را با قاطعیت با عنایت به مسائل تاریخی و تاریخ می توانیم بگوییم واقعیت ندارد. در شروع کتاب جبر و مقابله خیام می بینیم که بسیاری از شرایط و روزگار خودش ناراضی بوده، از تهمت زنی هایی که به او شده، از سختگیری های گوناگونی که در عرصه اندیشه برای افراد آزاد اندیشی مثل خیام داشتند، بسیار ناراحت بوده است. این همان جامعه ای است که فردوسی را هم بر نمی تابید. می خواهم بگویم که مسائل و شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی که بوده موجب می شد که حکیمی مثل خیام بسیار عصبانی بشود و از شرایط بنالد. این اندیشه را در شروع کتاب جبر و مقابله خیام می بینیم و همین اعتراض را، این عصیان را، این پرسشگری را می بینیم؛ بعد یک عده می آیند و یک تفکر الحادی را به خیام نسبت می دهند. با عنایت به برداشتی که ما از همه آثاری که بررسی کردیم داشتیم، به این جمع بندی رسیدیم که باید تفاوت قائل بشویم بین پرسشگر بودن خیام و ملحد بودن او، که گزاره درستی نیست. درحقیقت خیام انکار نکرده، به پرسش گرفته. باید این مرز دقیق و باریک را کمی برجسته کرد و اجازه نداد که هرکسی هرچیزی می خواهد بیاید بگوید درباره ی خیام. بطورمثال هدایت آمده فلان رباعی را آورده که مستند هم نیست، و از آن تفکر الحادی و نهیلیستی بیرون کشیده و گفته خیام چنین بوده. به نظر من این ها دقیق نیستند و باید روشنگری بشود در این مسائل. حداقل تا الان که من دارم با شما صحبت می کنم و بر پایه آن مطالب و رباعیاتی که گفته شد می شود استنباط کرد که شخصیت خیام آن نیست. باید یک خط خیلی دقیق وپر رنگ بین اندیشه پرسشگری که من باور دارم که محور اندیشه های خیام است، با آن جریان الحادی و نهلیستی کشید.

کهن ترین نسخه هایی که خود خیام راجع به خودش حرف زده و یا کس دیگری به خیام اشاره کرده کدام کتاب ها هستند؟
قدیمی ترین چیزهایی که از خیام هست در کتاب مرصاد العباد است که بصورت غیرمستقیم اشاره می شود او دهری است، و با نگاه سختگیرانه ای او را فردی دهری و طبایعی در نظر می گیرند. تاریخ الحکمای ابن قبطی را داریم که برداشتش از رباعیات او این است که ظاهر خوبی دارد ولی باطن خوبی ندارد! و جایی که خودش درباره ی خود و اوضاع زمانه خودش حرف زده در همان مقدمه جبر و مقابله است. حالا این همه اختلاف نظر بین صاحبنظران هست که عده ای میگویند خیام یک شخصیت خیالی ایرانی هاست اصلاً! یک خیام داشتیم و یک خیامی داریم، و به نظر من این درست نیست که ما منکر وجود خیام بشویم. بطورمثال تعدادی از افراد هستند که به طور معمول از هند یا از افغانستان نشئت گرفتند و برآمدند؛ اینها هم نگاه عرفانی دارند. برای آنها خیام سر سلسله خیلی از فرقه های عرفانی بوده و او را یک عارف کامل و واصل می دانند.
بعد از ترجمه فیتزجرالد رباعیات خیام و آشنایی غرب با اندیشه های خیام، تصویری که از اندیشه خیام یا از هویت ایرانی او پیدا می کنند کجاها خودرا نشان داده؟ و این که پس از فیتزجرالد چه کسی بیش از بقیه در غرب روی خیام کارکرد؟
در غرب ما یک ترجمه انگلیسی داریم، ترجمه انگلیسی فیتزجرالد از خیام که معروف شد و به هر حال خیلی خیلی نقش مؤثری داشت، در اوضاع و زمانی این ترجمه را منتشر نمود که اروپا با یک بحران شگفت روبرو بود؛ که با ناامیدی و بدبینی و تنهایی و از این دست مسائل پس از جنگ جهانی کرده روبرو بود. خب، بدین سان که فیتز جرالد با میل و سلیقه خودش می خواری، خوش باشی و معنای این چنینی را مطرح کرده است. به نظر من قسمتی از آن محصول همین فضاست، که خیلی خیلی سریع رشد می کند و گسترش پیدا می کند. انجمن های مختلف در انگلستان، در آلمان، در آمریکا پایه گذاری می کنن. حتی بطورمثال این که قلمه یک گل سرخ را از آرامگاه خیام بر می دارند و با احترام تمام می برند انگلستان. دومین ترجمه هم ترجمه پییر پاسکال فرانسوی است؛ و جالب است که ترجمه فرانسوی درست مقابل ترانه انگلیسی است. از روی نسخه های خطی ترجمه کرده که اتفاق همین رویکرد عرفانی را بازتاب می دهد. بعد دیگرانی هم تلاش کردند و اهتمام کردن همین اندیشه های عرفانی خیام را برجسته کنند. حتی گروهی در افغانستان شجره نامه برای خودشان درست کردند و گفتند خیام از اجداد ما بوده. اینها همه چیزهایی هستند که به آن دو قطبی درباره ی خیام دامن می زنند.


منبع:

1403/02/28
16:26:07
5.0 / 5
398
تگهای خبر: دكتر , دین , فرهنگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۱