نامه فرهاد میرزا درباره كشتی كهنه ای كه به حج رفته بود
قائم: نامه زیر در منشآت فرهاد میرزا آمده و مربوط به سفر او به حج در سال 1292 ق است.
كشتی یا به اصطلاح واپوری كه بنا بوده آنها را به جده برساند، بسیار پوسیده بوده و نزدیك به غرق بوده كه آنها به اجبار درر بندر ینبع پیاده شده اند تا بوسیله زمینی و لابد با شتر به مكه بروند. كشتی پوسیده جان و مالشان را تهدید می كرده در صورتیكه راه زمینی، فقط مالشان را. در شرح آن، متنی ادیبانه برای مجد الملك نوشته و شرح این واپور پوسیده و خطری كه آنان را تهدید می كرده به او نوشته است. گویا هدف گلایه از احمد افندی بوده كه آنها را با علم به این كه این واپور پوسیده بوده، سوار آن كرده است.
به هر روی، این نامه، سندی از اسناد حج است و بنده هم از روی این علاقه آنرا از یك نسخه خطی از منشآت خواندم. شاید در جای خود دقیق تر از این چاپ شده باشد: عنوانش این است:
كاغذی است كه به وزیر مختار از ینبع نوشته شده
جناب معین الملك ـ دام مجده العالی ـ از سستی اسباب جهاز به سختی اعراب حجاز راضی شدیم.
ناصر خسرو می گوید:
از شه، زی فقیه چنان بود رفتنم / كز ترس [بیم] مار در دهن اژدها شدم
گلخن واپور نمسه [اطریش] و روس دو هزار مرتبه بر این سالون كشتی منحوس مزیّت دارد، و مرارت آبار شور و حرارت قفار پر مار و مور، با قلایص عریان و رؤیت شیخ طلهان، بر این واپور ترجیح خواهد داشت. حیف است كه كسی كشتی محروسه داشته باشد، این منحوسه را هم در عداد واپور آب بشمارد؛ فضل الهی بود «و جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ» شامل حال ما شد، و اگر خدا نخواسته «وَجاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ » بل من كل مكان واحد می شد، چه خاكی بر سر می كردیم. موج طمطام به اوج می رفت، و فوج اجسام به موج آن امید نبود كه كسی شهادتین بخواند. «رسیده بود بلائی ولی بخیر گذشت».
شیخ ابراهیم، رئیس ینبع، به كشتی آمد، اطمینان سخت و قول و بخت داد كه ما را ان شاءالله از شرّ سفینه مكسره برهاند، و به حیّز مدینه منوره برساند. متوكّلا علی الله رفتیم در بحر احمر، دهشت غرق است كه جان و مال در اسف است، و در برّ اغبر، وحشت شرقست كه مال قرین تلف. هرچه هست:
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را / كه سر به كوه و بیابان تو داده ای ما را
آزار شقدوف كه عصعص و غضروف را باقی نخواهد گذاشت، بهتر از چقچق تخته های فرسوده و آهن سوده است كه یك ساعت راحت و سكینه قلوب ساكنین این سفینه نیست. جسم این واپور به یك نسیم خفیف، سقیم و نحیف خواهد شد تا بریح عاصف و باد عاصف چه رسد. فضل الهی است كه به این تخته پاره ها طلعت نجات داده، و به ما خلعت حیات. معلوم شد حضرت خضر مقابل السلام با كشتی های شكسته این دریا یك التفاتی دارد كه مساكین را به ساحل می رساند، و الا كجا امید زندگانی و نوید شادمانی بود كه بنده در خُور ینبع كه ینبوع حیات است، از بهنوع ممات نجات یافته، این مختصر را به آن جناب می نویسم. از وجه كرایه كه تا جده مایه گذاشته بودیم گذشتیم، و جانی به سلامت در بردیم، و آنچه اعراب خواستند دادیم كه ما را به مدینه منوره برسانند. دانای علوم ملای روم گوید كه:
پنبه كردم ریسمان خود را / از غم حلاج رستم یللی
این كاغذ را نزد حاجی احمد بیك به جدّه فرستادم كه با پسته بخدمت شما بفرستند كه از ما غافل نباشید؛ و اگر زحمت نباشد این كاغذ را به طهران نزد سرتیپ بفرستید كه در خانه یا به حاجی آخوند برساند.
امروز كه جمعه یازدهم ذی قعدة الحرام سنه 1292 است، از كشتی درآمده به ینبع رفتیم، و تفصیل واپور منحوس را در كاغذ دیگر نوشته ایم. احمد افندی از این واپور خبر داشت بروز نداد. زیاده زحمت نیست.
* استاد تمام گروه تاریخ دانشگاه تهران
* انتشار یافته در كانال شخصی
منبع: قائم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب